سفارش تبلیغ
صبا ویژن


...شلغم نپخته ایی از افکارم...

 

20154268345185a.jpg (595×837)

 

لحظه دیدار نزدیک ست.

 

باز من دیوانه ام , مستم.

باز می لرزد , دلم , دستم.

باز گوئی در جهان دیگری هستم.

های ! نخراشی بغفلت گونه ام را , تیغ !

های نپریشی صفای زلفکم را , دست !

و آبرویم را نریزی دل !

- ای نخورده مست -

لحظه ی دیدار نزدیک ست.


نوشته شده در چهارشنبه 95/12/4ساعت 9:10 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

عکس-نوشته-های-شاد-بودن-9.jpg (400×268)

 

 

    گاهی وقتا بی بهونه حال خودتو خوب کن

    برو کافی شاپ بدون اینکه منتظر یه نفر دیگه باشی

     یه کیک شکلاتی خوشمزه سفارش بده تنهایی و با لذت همشو خودت بخور

     بعد یکم با خودت تو خیابونا قدم بزنو هر چی اهنگ شاد داری گوش کن

     همینطوری بیخودی لبخند بزن

     تا برسی به مغازه ایی که دوست داری و ازش یه کادوی خوب برای خودت بگیر

    گیریم که هیچ مناسبتی نباشه 

    گیریم کلا تنها باشی یا هر دلیل دیگه ایی

     تا ابد که نمیشه حال خودتو بگیری

     گاهی وقتا تمرین کن یهویی و بی بهونه شاد شی

     حالا گیریم که از قبل غمگین هم باشی

     دوست داشتن


نوشته شده در پنج شنبه 95/11/21ساعت 7:45 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

109221.jpg (650×432)

 

نگاه کن

  که غم درون دیده ام 

 چگونه قطره قطره آب می شود 
 چگونه سایه سیاه سرکشم 
 اسیر دست آفتاب می شود 
 

 نگاه کن 

 تمام هستیم خراب می شود 
 شراره ای مرا به کام می کشد 
 مرا به اوج می برد 

 مرا به دام میکشد 
  نگاه کن 
 تمام آسمان من 
 پر از شهاب می شود 

 تو آمدی ز دورها و دورها 
  ز سرزمین عطر ها و نورها 
 نشانده ای مرا کنون به زورقی 
  ز عاجها ز ابرها بلورها 

 مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها 
به راه پر ستاره ه می کشانی ام 
فراتر از ستاره می نشانی ام 

نگاه کن 
من از ستاره سوختم 
لبالب از ستارگان تب شدم 

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل 
ستاره چین برکه های شب شدم 

 چه دور بود پیش از این زمین ما 
 به این کبود غرفه های آسمان 
 کنون به گوش من دوباره می رسد 
 
صدای تو 

  صدای بال برفی فرشتگان 

 نگاه کن که من کجا رسیده ام 
 
به کهکشان به بیکران به جاودان 

 کنون که آمدیم تا به اوجها 

 مرا بشوی با شراب موجها 
 مرا بپیچ در حریر بوسه ات 

 مرا بخواه در شبان دیر پا 
 مرا دگر رها مکن
 مرا از این ستاره ها جدا مکن 

 نگاه کن که موم شب براه ما 
 چگونه قطره قطره آب میشود 
 صراحی سیاه دیدگان من 
 به لالای گرم تو 

 لبالب از شراب خواب می شود 
 به روی گاهواره های شعر من 
 نگاه کن 
 تو میدمی و آفتاب می شود.

"فروغ فرخزاد"




نوشته شده در جمعه 95/10/10ساعت 11:22 صبح توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

7059659594214175102a.jpg (500×500)

 

 

مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید

در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید
روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا
روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر
ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار
گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد
ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود
من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد
خـاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند


آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب
گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند
بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند
پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من
چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند
روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای
در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش


هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود
روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی
در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود
می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب
روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا
چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای
خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا
لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا
می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !
بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو
قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک
بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد
نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ
گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه
فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ

 

"فروغ فرخزاد"


نوشته شده در چهارشنبه 95/9/24ساعت 11:2 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

201542512393310a.jpg (600×400)

 

در خفقانی اسیرم و گاه از احساس فشرده شدن گلویم در این شرایط 

 لذت میبرم !!!

مثل وقتی که سخت چیزی را بخواهی اما ان را از خود دریغ کنی

به ارزوی وصال چیزی  بهتر...

یا شاید خلسه ایی عرفانی که در ان تنفس را هوای نفس بدانی...

یک جور تزکیه نفس از عقل و ارامش یا شاید تمرینی برای جنون!!!

و این عین مرگیست که خودخواسته خود را به کامش میکشانم...

و پشیمانی... نه!مثل وقتی که از ویرانی ات پشیمان نمیشوی.

 


نوشته شده در جمعه 95/9/5ساعت 11:57 صبح توسط ریحانه نظرات ( ) | |

مختار : لا حَولَ ولا قُوّةَ إلاّ باللّه ؛ دنیا با همه‌ی عظمت و زیباییش روزی خواهد مرد و خورشید و ستارگان با همه فروغشان تاریک خواهند شد ، کوه‌ها با تمام بلندا و غرورشان فرو خواهند ریخت و آبی دریاها کدر شده ، آبشان به جوشش در خواهد آمد و سبزی جنگلها به سرخی خواهد گرایید چونان آهن گداخته در کوره ، در چونان هنگامه‌ای ، آدمی مورچه‌ای را ماند که آب در خانه‌اش افتاده و او آسیمه سر در پی مامنی می‌دود، می‌دود، می‌دود و کجاست جنت الماوا ؟ پلی را بین خود و بهشت خدایش مانع می‌بیند و این پل گاه پهن است و گاه باریک ، گاه صاف است و گاه پیچاپیچ، گاه تیز و گاه لغزان ، اعمال ما در این دنیا کم و کیف ما آن را معین می‌کند ؛ برای حکام جور چونان تار مو باریک است و لغزان و لغزان و لغزان .

آن روز تمام اعضاء و جوارح ما بر عدالت یا بی‌عدالتی ما شهادت خواهند داد و هیچ عملی ، هیچ عملی هولناک‌تر از بی عدالتی نیست . شما مدتی زمام امور خویش را به مختار ابو عبید ثقفی سپردید و خواستید در میانتان به عدالت حکومت کند تا آنجا که در توانم بود به طلب حقتان کوشیدم و با آفتهای عدالت خواهی جنگیدم ، من هرچه که بودم و هرچه که هستم خدایم بهتر می‌داند. بد خواهان کذابم می‌نامند و ستمکاران ، دنیا دوست و قدرت طلبم می‌خوانند. اویی که مبرا از خطا و گناه است ولی و وصی خداست ، کتمان نمی‌کنم که در مسیر قیام گاه پایم لغزیده و گاه دست و زبانم خطا کرده است گوشهایم گاه نشنیده‌اند ، چشمهایم گاه ندیده‌اند از خدا می‌خواهم که مرا ببخشد و خدا ارحم الراحمین است ؛

امروز می‌خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است ، تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می‌آید تزویر سکه ایست دو رو که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است عوام خدایش را می‌بینند و اهل معرفت ابلیسش و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهرمتدین 

یا ایها الذین امنوا ، امنوا به شما قول می‌دهم چنانچه با همان نیات روزهای نخستین قیام شمشیر بزنید پیروزید و بر دشمن مزور غلبه می‌کنید ، در میان شما هستند کسانی که احیانا قصد تسلیم دارند من بیعتم را از ایشان بر می‌دارم و اتمام حجت می‌کنم

تزویر به شما امان می‌دهد تا مقاومتتان را بشکند پس از غلبه شک نکنید گردنتان را خواهد شکست . 

"خطابه ایی برای تمام دوران.تمام انسان ها.

امیدوارم تو دغدغه های زندگی روزمره مون از قضاوت خودمون پیش وجدان پاک الهی غافل نشیم.

التماس دعا"


نوشته شده در دوشنبه 95/8/10ساعت 8:43 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

کتابخونه ها یکی از  جذاب ترین و اسرار امیز ترین مکان های دنیا هستن

جادوی سفر به دنیای خیال و پا گذاشتن به ماورای  مرز های واقعیتو فقط میشه تو اینجور جا ها پیدا کرد

داشتن یک کتابخونه از جمله لذت های وصف نشدنیه که نمیشه به سادگی ازش گذشت

و رفتن به کتابخونه موحبتیه که هر کس میتونه به سادگی در حق خودش بکنه...

 


نوشته شده در دوشنبه 95/6/15ساعت 7:47 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |


نوشته شده در دوشنبه 95/6/1ساعت 2:26 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

 

دارم امید عاطفتی از جناب دوست    کردم جنایتی و امیدم بعفو اوست "حافظ"

الهی مفلوک تر از تمردم و سست تر از اطاعت

گناه این تن خاکی و رنجور را به کدام درگاه خداییت بسپارم

من که جز سایه ی غفار و رحمان و رحیمت پناهی ندارم

ز عتابت به کدام سایه ی روح بخشی جز تو پناه اورم

الهی بی مهری ایامم را به مناجت اندک سحرهایم بپوشان

ریسمان امیدم متصل است به عطوفت یزدانیت

اگر رهایم کنی مقصدم به سوی بینهایت های پوچ بودن است

"رهایم مکن"


نوشته شده در دوشنبه 95/6/1ساعت 2:23 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |

 

 

924419_05BMo9x6.jpg (600×430)

 

در پیچ و خم این روزگار هر چی بیشتر گرفتار شوی

بیشتر میفهمی که در هر دوره و زمان باید تاوان خواسته هایت را بدهی

حال انکه اگه دلبستگی نباشد عذاب دل کندن هم نخواهد بود

و چه خوش میگوید خواجه شیراز  :

غلام همت انم که زیر چرخ کبود    ز هر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد است


نوشته شده در جمعه 95/5/29ساعت 10:23 عصر توسط ریحانه نظرات ( ) | |
<      1   2   3   4   5   >>   >

پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ